پارت نود و یکم

زمان ارسال : ۷۵ روز پیش





کیک تولدِ مادرها که وسط آمد با انرژی بیشتری شمعش را فوت کردند و آن‌را بریدند. شیدانه تکه‌ای بزرگ از کیک را توی دهان گذاشت و پرسید:
-موقع فوت کردن شمع چه آرزویی کردید؟
زهرا پیش از جواب دادن مادرها گفت:
-فک کنم آرزوشونم مشترک بود. چون بهم نگاه کردن و خندیدن.
دو مادر لبخندی زدند و کیک را فرو دادند. اما شیدانه دست‌بردار نبود. فاطمه نگاهش کرد و گفت:
-من آرزو

92
23,298 تعداد بازدید
109 تعداد نظر
122 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نسترن

    00

    پوست از طاها کندست😁

    ۲ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    طاهام بلاییه 😅

    ۲ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    شیدا از خداشم باشه از شوهری مثل طاها بچه داشته باشه ،منتها این قدر مغروره ،دوست داره همه چیز زیر فرمان خودش باشه،ممنونم نویسنده جان ،من تازه اشتراک رو گرفتم ،متن رمان رو خیلی دوست دارم موفق باشی عزیزم

    ۲ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    امیدوارم که در انتها کم و کیف قصه به دلتون بچسبه🥰❤️

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید